مارال و آلنی

از عشق سخن باید گفت

مارال و آلنی

از عشق سخن باید گفت

مارال و آلنی

۸ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۹ آذر ۹۴ ، ۱۶:۳۸
مارال آلنی
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۶ آذر ۹۴ ، ۰۹:۵۰
مارال آلنی
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۵ آذر ۹۴ ، ۱۹:۰۴
مارال آلنی
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۲ آذر ۹۴ ، ۲۱:۳۹
مارال آلنی
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۰ آذر ۹۴ ، ۱۳:۰۲
مارال آلنی
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۵ آذر ۹۴ ، ۲۲:۴۴
مارال آلنی
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۹ آذر ۹۴ ، ۰۰:۳۰
مارال آلنی

سلام

امروز با یکی از ابداعات خودم در خدمت شما دوستان عزیز هستم امیدوارم که همگی خوشتون بیاد😃😃

قصه از آنجایی شروع شد که چند هفته پیش که برای خرید رفته بودیم تجریش چند نوع میوه از جمله خرمالو گرفتیم و این خرمالوها بسی خوشمزه بودن جوری که بنده که باید میوه رو به زور برام بیارن تا بخورم روزی دو بار میرفتم یه بشقاب پر میوه میکردم و میاوردم میخوردیم. چند روز بعدش که رفته بودم میدون تره بار نزدیک خونه دیدم خرمالو تقریبا یک سوم اون قیمتی هست که از تجریش خریدیم کلی هم افسوس خوردیم که وای چرا اینقدر گرون خریدیم خلاصه تصمیم گرفتیم اصلا از همین میدون نزدیک خونه میوه بخریم چه کاریه خوب این همه اختلاف قیمت چه خبره اصلا! بله میوه های تجریش که تموم شد آلنی رفت از میدون نزدیک خونه میوه خرید و بنده هم خیلی خوشحال شستم گذاشتم تویخچال ولی دقیقا اولین باری که خواستیم بخوریم به این نتیجه رسیدیم همون خرید با سه برابر قیمت بسا بهتر از این خریدی هست که خرمالو ها رو حتی نتونی نگاشون کنی از نظر ظاهر هیچ مشکلی نداشتن و خیلی هم خوشگل و خوشرنگ بود ولی طعم بدی داشت و آلنی گفت بیخیال نمیتونیم بخوریم منم رگ کدبانوگریم عود کرد که من بیرون نمیریزم و حتما یه بلایی سرشون میارم خلاصه گشتم و گشتم تا رسیدم به لواشک خرمالو گفتم آها خودش😅😅ولی فرصت نشد تا روز قبل از رفتنمون به تبریز گفتم وای این خرمالوها تا برگردیم نمیمونه و امروز حتما باید یه کاریشون بکنم. خلاصه خرمالوها را با الوهایی که از قبل به دلیل له شدن و رسیدن بیش از حد قابل خوردن نبودن و بنده برای لواشک فریز کرده بودم با هم ریختم تو قابلمه و جوشوندم بعدش هم از صافی رد کردم ولی اون روز اینقدر کارهای دیگه داشتم که باز مخلوط رو به فریزر انتقال دادم تا برگشتم بجوشونم و بزارم خشک شه. باز گذشت تا رسید به دیروز که فریزر رو مرتب کردم و لواشک رو هم برداشتم که بزارم بپزه ریختم تو یه قابلمه و زیرش رو هم کم کردم تا اروم بجوشه. به شدت هم خوشرنگ شده بود رنگ بنفش خاصی داشت و طعمش هم خوب بود. بعدش هم مشغول شام و شستن ظرفها و... شدم. وسط کارها هم به لواشک سر میزدم. بعدش اومدم سراغ تمرینم و دیگه نشستم تا نصفه شب که وقت خواب شد و پا شدم یه دوری زدم و از اونجایی که بعد از شام اشپزخونه رو کامل مرتب کرده بودم گفتم خوب دیگه کاری ندارم بنابراین چراغ ها رو خاموش کردیم و خوابیدیم😌تا اینجا رو که کامل یاد گرفتین چکار باید یکنین دیگه. آره حق با شماست تا اینجاش مشابه همه لواشکهای دیگه بود ولی دقیقا تفاوت از اینجا به بعد شروع میشه😆

بله رفتیم خوابیدیم و اتفاقا طول کشید تا خوابم ببره ولی بالاخره خوابیدم نصفه شب آلنی بیدارم کرد که مارال چیزی رو اجاق گاز داریم گفتم نه عزیزم چیزی نداریم:) یعنی ببینید از خواب بیدار میشم چقدر خوش اخلاقم من آخه:) خوش به حال آلنی😉بله جمله ام که تموم شد یهو مثه اینکه برق سه فاز بهم وصل کرده باشن از جام پریدم و رفتم سمت اشپزخونه بله لواشکمون کامل آماده شده بود دقیقا عین یه تکه خالص ذغال و داشت جا میفتاد دیگه دیدم زیادی جا افتاده زیرش رو خاموش کردم و پنجره ها رو باز کردم:) خوب لواشک آماده است نوش جان. دیدین چقدر متفاوت بود دیگه آخ😄😄:) خلاصه اینکه اگه شما این لواشک رو خوردین ما هم خوردیم😃

یعنی واقعا شانس آوردیم که اتفاقی نیفتاد و جالب اینکه حتی قابلمه هم که استیل بود چیزیش نشد و کامل تمیز شد😆😆

تا  کشفیات و ابتکارات بعدی به درود😆😆سوال تخصصی هم داشتین در خدمت هستم😊😜

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۴ ، ۲۰:۰۸
مارال آلنی