مارال و آلنی

از عشق سخن باید گفت

مارال و آلنی

از عشق سخن باید گفت

مارال و آلنی

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۵ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۰۹
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۸ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۴۳
مارال آلنی
سلام اولین روز از یه هفته خوب پر از تعطیلی تون بخیر😍
خوبین اوضاع احوال خوبه؟ 
دارم روی دو تا مقاله برای پایان نامه کار میکنم به نسبت قبل کارهاشون بهتر پیش می‌ره. با چند تا استاد خارجی مکاتبه کردم برای کار مشترک و از چند نفری جوابهای خوبی گرفتم فعلا دارم تلاش میکنم بدون فکر کردن به نتیجه تمرکزم روی همین کارهای فعلی دستم باشه تا ببینم بعدش چی میشه. 
پنج شنبه یه سری کار بانکی داشتیم از صبح هی از این بانک به اون بانک بودیم و برگشتیم نا نداشتیم دیگه. عصر آلنی باز میخواست بره بیرون که عینک آفتابیش رو پیدا نکرد و بعد از کلی جستجوی خونه فهمیدیم صبح یه جایی جا مونده ولی نمیدونستیم کجا و کلی ناراحت شدیم براش. عینک آفتابیش طبی بود و قبل این گرونی ها کلی براش هزینه کرده بودیم و خلاصه اینکه دوباره خریدنش تو این اوضاع کار سختی بود امیدوار بودیم که تو یکی از شعبه ها جا گذاشته باشیمش ولی خب باید تا شنبه صبر میکردیم. که البته بنده صبرم لبریز شد و کلا حالم گرفته بود آلنی بنده خدا کلی تلاش کرد تا حالم خوب شد با اینکه خودش هم ناراحت بود ولی هی می‌گفت هر چقدر هم که باشه ارزش ناراحتی رو نداره اتفاقیه که افتاده ولی خب من طول کشید تا آروم شدم خودم هم میدونستم حق با آلنی ولی انگار کنترل از دست خودم خارج شده بود. 
برای جمعه افطار خ.ش ۳ دعوتمون کرده بود. پنج شنبه که من اعصابم داغون بود آلنی بنده خدا کل خونه رو تمیزکاری کرده بود که من حالم بهتر بشه خودم هم یه خرده کار کردم ولی بیشتر کارها رو اون انجام داد. دیگه جمعه کار خاصی نداشتم به خرده درس خوندم یه خرده هم به کارهای شخصی رسیدم بعد از ظهر آلنی یه چرت زد منم یه استراحتی کردم بعدش آماده شدیم رفتیم کرج. مهمونی هم خوب بود خ.ش هم کلی غذا گذاشت آوردیم 😍 
تو ماه رمضون دو شب افطار رفتم کافه تهرون یه بار با دوستام یه بار هم با آلنی خیلی عالی بود حال و هواش موقع اذان کل چراغ ها رو خاموش میکنند کل محوطه شمع روشن میکنند و یه موذن میاد اذان میگه و سکوت و نسیم خنک و آرامش محض. کلی خوب بود خلاصه توصیه میکنم فرصت کردین برین البته یادتون نره رزرو کنید حتما از قبل. 
آخر هفته میریم ولایت آلنی اینا تعطیلی هفته پیش هم رفتیم تیریز. کلا نمیدونم چرا همیشه این سفر به ولایتها پشت سر هم میفته چون ماه رمضون و عید فطر بود تعطیلی خیلی سفر نمیشد برنامه ریزی کرد. 
یادش بخیر پارسال این موقع ها گرجستان بودیم و چقدر خوش گذشت بهمون😍 دوست داشتیم امسال هم می‌تونستیم یه سفر بریم که با این قیمت دلار نمیشه بهش فکر کرد اصلا. این روزها همه مون داریم فشار روانی زیادی رو تحمل میکنیم و هیشکی هم انگار کاری از دستش بر نمیاد دیشب داشتم به آلنی میگفتم دوست دارم یه شب بخوابم صبح پاشم ببینم همه چی درست شده یا پاشم ببینم برگشتیم به چند سال قبل. باورتون میشه که برگشت به چند سال قبل هم شده جز آرزوهامون! امسال با اینکه من یه افزایش حقوق قابل توجهی داشتم ولی آنقدر هزینه ها بالا رفته که اصلا احساس نمیشه افزایش در آمدمون. البته واقعا خدا رو شکر میکنم بابتش ولی واقعا دوست دارم همه مون بتونیم با اطمینان و شادی بیشتری این روزهای زندگیمون رو بگذرونیم.
این چند وقت به این نتیجه رسیدم به شدت به ایران علاقه دارم نمیدونم دلیلش افزایش سن یا اینکه جدی فکر کردن به رفتن ولی واقعا دوست دارم بتونم تو ایران بمونم و کشورهای دیگه برام در حد سفر و تجربه زندگی کوتاه مدت باشه نه یه جایی برای زندگی آینده. 
خب کلی حرف دیگه تو ذهنم هست ولی از اونجایی که وقت استراحتم تموم شده بزارین تا همین جا رو پست کنم بقیه رو باز تو پستهای بعدی می‌نویسم😊
آهان الان یادم افتاد خبر اصلیه رو یادم رفت بگم. آلنی صبح رفته بود و از یکی از شعبه های که رفته بودیم عینکش رو پیدا کرده بود صبح که شنیدم کلی خوشحال شدم😍 
خدایا شکرت 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۴۸
مارال آلنی