هفته پیش کلی وقت گذاشتم برای هماهنگی اساتید برای جلسه دفاع پروپوزال و خب میدونید که مدتهاست گزارش و فایل ارایه ام آماده بود و فقط به خاطر زمان داور خارجی منتظر مونده بودم. کسایی که تو این پروسه بودن میدونن هماهنگی شش تا استاد با هم چقدر سخت و اعصاب خرد کن هست حتی. همه شون انتظار دارند نفر اول باشند که خب عملا شدنی نیست و با هر کدوم که هماهنگ میکنید کلا هماهنگیهای استاد قبلیه رو میزاره کنار و از اول چند تا زمان دیگه اعلام میکنه هر چی هم میگی بابا نمیشه میگن من نمیدونم من زمان دیگه فرصت نمیکنم. هفته پیش بعد از کلی کشیدن ناز اساتید و تحمل غرغرهاشون و حتی منت گذاشتن سرم که داریم فلان برنامه رو به خاطر تو کنسل میکنیم و بعد از چندین بار حضوری و تلفنی و ایمیلی بالاخره برای شنبه هفته بعد تونستم هماهنگ کنم و این روزها هم درگیر کارهای نهایی بودم که همین الان داور محترم ایمیل زده که من شنبه نمیتونم تو جلسه شرکت کنم خب بابا من بر اساس زمانهایی که تو دادی با بقیه اساتید هماهنگ کردم الان بعد از چهار روز از اعلام زمان نهایی تازه میگی شنبه نمیتونم 😐 هیچی دیگه فعلا همه چیز رفت رو هوا ایمیل رو فوروارد کردم به استادم که چکار کنم!
با کلی ذوق برای شام پیتزا درست کرده بودیم دوتایی و اینطوری با یه ایمیل کلا نفهمیدم چی خوردم و اتفاقا به دلیل مشغولیت ذهنی پرخوری هم کردم حتی😔 خب حالا دیگه یه طوری میشه دیگه ببینم فردا چکار باید بکنم
خودتون چطورین؟ با هوای ملس این روزها چه میکنید جون میده بری قدم بزنی و نفس بکشی و لذت ببری. این روزها به شدت علاقه به خرید دارم و هی دارم چرخ میزنم تو سایتها یه گزینه که حذف میشه یا خریداری میشه گزینه بعدی میاد وسط🤣 یعنی اصلا مجال نمیدم به خودم که با خرید جدید یه خرده ارتباط برقرار کنم و لذت ببرم که. دیروز هم در حال جستجو برای تکمیل ست عید بودم و به این نتیجه رسیدم باید یه کیف براش بخرم قشنگتر میشه رفتم سایت برندی که میخواستم رو دیدم مدلش رو انتخاب کردم زنگ زدیم و گفت حراجمون تا شنبه است هیچی دیگه دیدیم دیگه فرصت نداریم پاشدیم رفتیم شعبه نزدیکمون که اون چیزی که میخواستیم رو نداشت رفتیم کافی شاپ نزدیک اونجا یه خرده نشستیم بعدش همونجا به همه شعبه ها زنگ زدیم تا بالاخره یه شعبه گفت موجود داره سریع رفتیم خریدیم و یه خرده هم اون اطراف چرخ زدیم و برگشتیم خونه. یعنی چقدر سیستم یه برند معروف میتونه مسخره باشه که موجودی شعبه های دیگه رو نمیتونه چک کنه و حتی ازشون میپرسی هم میگن ما نمیدونیم و نمیتونیم هم بپرسیم ازشون جواب نمیدن🙄 خب مدیری که داری اونجا رو میچرخونی آیا حواست هست به جای اینکه هدف افزایش فروش رو داشته باشی احتمالا با سنجشهای مسخره رقابتی بین شعبه هات باعث شدی رقابت منفی با هم داشته باشند. جالب اینکه شعبه دوم هم رفتیم چندین نفر اومدن و همین مشکل رو داشتند. جالب اینکه من بهشون گفتم خب سایتتون که موجودی کلی رو میبینن اون الان داره بهم موجودی نشون میده گفت من نمیدونم😐
خب نظر شما را به ایمیلی که هم اکنون از استادم گرفتم جلب مینمایم😂
استادم گفته نگران نباشید من با دکتر تماس میگیرم و اگر نشد باز مجددا روز دیگری را هماهنگ میکنم در هر صورت اصلا نگران نباشید😂😂 خب پس منم دیگه نگران نیستم فقط حیف پیتزا🤣🤣 فقط دلم برای کلی مرخصی هفته پیش که برای هماهنگی ها گرفته بودم میسوزه ولی خب چاره ای نیست دیگه. البته یه خوبی که داره اینکه برخورد مدیرم با مرخصی هام خیلی خوبه و خیالم راحت کلا و این واقعا برای من نعمته چون ناگزیر مرخصی هام زیاده و چاره ای نیست و اینکه بدون نگرانی به کارهام برسم البته دلیلش اینکه سرعت بنده کلا بالاست و کلا هر کاری میسپره تو نصف زمان برآوردیش تحویل میدم و تازه بعضی وقتها دیگه کاری بهم تخصیص داده نمیشه و قرار شده تو اون زمان مطالعه مرتبطداشته باشم که خیلی برام خوب بوده و تو این مدت با دو تا ابزار جدید آشنا شدم که اتفاقا اون روز تو یه جلسه دیدم با اینکه چند روزی بود روش کار کرده بودم ولی از افرادی که ماهها روش کار کردن تسلطم بیشتر بود و همه شون برگشته بودند میگفتن البته خانم دکتر خودشون کامل مسلط هستن ما حرفی نداریم مثلا اومده بودن به ما یاد بدن و اشکالات کار ما رو رفع کنند بعد دیدن اصلا سوالات بالاتر از سطح اونا هست. حالا این خانم دکتر گفتن به ما هم حکایتی داره من روز اول که رفتم مدیرمون دکتر معرفیم کرد منم تشکر کردم و گفتم ممنون از لطف شما ولی بنده خودم رو دکتر نمیدونم و فعلا هم دانشجو هستم. باز بعدش چند بار به همکارها گفتم ترجیح میدم به اسم صدام کنید و خب تو واحدمون جا افتاده و اتفاقا همین باعث شده رابطه ام خیلی خوبه با همکارها چون میبینند هر چی رو بلدم بهشون یاد میدم و هیچوقت هم ادعایی ندارم در صورتی که اوایل میدیدم که گارد داشتن همه شون در مقابل کارهای من ولی الان خیلی راحت مشکلی داشته باشند میان میپرسند. هفته پیش همزمان چهارتاشون سوال داشتند ازم تا سوال یکی روجواب میدادم اون یکی میگفت میشه یه لحظه مال من رو هم ببینی و خلاصه هی داشتم میچرخیدم خودم کلی خنده ام گرفته بود یکی از همکارها هم که داشت صحنه رو میدید گفت بابا حداقل فاصله بدین بنده خدا یه دقیقه بشینه. روزهای کاری شلوغ ولی پربار دارن سپری میشن و کلی انرژی میگیرم. آهان داشتم این رو میگفتم اون روز تو اون جلسه مثه اینکه اینایی که برای جلسه اومده بودند براشون جالب شده که من از کجا این همه تو اون حوزه اطلاعات دارم چون میدونستم تازه اون ابزار داره تو شرکت راه میفته و اینا خودشون رو پیشتاز میدونستن و یواشکی رفتن از یکی از همکارها پرسیدن که این کیه اونم کلی تعریف کرده و خلاصه بعد از آنتراکت جلسه بنده شده بودم خانم دکتر با کلی احترام یعنی حتی جاهایی که نیاز نبود مستقیم اشاره کنند هم هی اشاره میکردند که خانم دکتر فلان خانم دکتر بهمان که البته جای تأسف داره که همه آدمها درگیر القاب هستند و احترام به آدمها هم بر اساس این القاب بیخود شکل میگیره. دقیقا همانطور که خودم برام مهم نیست که چطوری صدام کنند و حتی دوست ندارم مهندس و دکتر قبل اسم طرف رو خودم هم همه رو با اسم صدا میکنم والله آخه یعنی چی حالا چرا باید هی مدرک را به طرف یادآوری کنیم که چی بشه اصلا. اوه از کجا به ناکجا آباد رسیدیم😂 بله خلاصه اینکه خدا رو شکر شب رو با آرامش میخوابم و امیدوارم که همه چیز خوب پیش بره ایشالا و قبل عید بتونم دفاع کنم😀 آقا بزارین یه اعترافی بکنم قبل اتمام پست تا حالا تو هیچ کاری تو زندگیم قبل از دقیقه نود کارهام رو تموم نکرده بودم که منتظر اون زمان خاص باشم همیشه دوست داشتم زمان کش بیاد و من بیشتر فرصت داشته باشم و این حس برام خیلی جدید و ناشناخته است الان😂😂
شب جمعه تون بخیر اسفندتون سرشار از لحظات ناب و خنده های از ته دل و خاطرات به یاد موندنی و خریدهای عالی وجیب های پرپول باشه الهی😍