امروز بعد از چند روز مقاومت مرخصی گرفتم که به خرده استراحت کنم. چون آپشن دورکاری داشتم هفته قبل که گلو درد داشتم گفتم خب اکیه میتونم کار کنم از دوشنبه که دیگه حالم بدتر شد دو سه تا جلسه مهم داشتیم که حس کردم بهتره حضور داشته باشم. دیشب ولی سرفه امون نداد بخوابم در حد دو ساعت حالت نشسته چرت زدم ، اینقدر سرفه کرده بودم واقعا دیگه نا نداشتم. قرص سرماخوردگی هم خورده بودم که برای من عین دیازپام عمل میکنه ولی با اینکه مغزم کاملا تعطیل بود ولی سرفه نمیذاشت بخوابم. خلاصه صبح دیدم دیگه نمیتونم یه پیام دادم به مدیرم و گفتم نیاز به استراحت دارم ولی دریغ از ذره ای استراحت و خواب که از صبح داشته باشم😥 دیشب تو اوج سرفه اینا حس کردم اگه ناهار قرمه سبزی با پیاز بخورم حالم بهتر میشه و لوبیا رو همون موقع خیس کردم. کلا تو مریضی های طولانی این مدلیم که یهو حس میکنم یه غذایی میتونه حالم رو بهتر کنه و بهد خوردنش واقعا یه درجه بهتر میشم معمولا روزهای اول اون غذا سوپ یا آش هست بعد چند روز اگه ادامه داشته باشه میرسیم به استانبولی و قرمه سبزی و ... و اگه چند روز هم ادامه دار بشه میرسیم به کباب🤭 اصلا هم شکمو نیستم فقط موقع مریضی خوش اشتها میشم😬
خلاصه صبح بعد پیام مرخصی اول قرمه سبزی رو بار گذاشتم یه دوش گرفتم و یه خرده دراز کشیدم ولی دیدم خپابم نمیبره پاشدم یه خرده جمع و جور کردم. آلنی هم امروز ظهر یه جلسه مهم داشت و یه هفته است کلا از پشت میز کارش به سختی تکون خورده. دیشبم من دیدم سرفه هام نمیذاره اونم بخوابه پاشدم رفتم رو تخت اتاق کار خوابیدم. قرمه سبزی رو بار گذاشتم دیدم پیاز نداریم اصلا که بخوام باهاش بخورم و خب نمیشد که پس شال وکلاه کردم رفتم فروشگاه. نگمچند لایه پوشیدم که خدایی نکرده سرمایی نفوذ نکنه حالم بدتر بشه. تو فروشگاه دیدم به به چه فلفل سبزهایی آوردن به بسته هم از اون گرفتم، به به چه تربچه هایی یه بسته هم از اون گرفتم و خلاصه با یه کیسه پر از سبزیجات برگشتم خونه و تا در رو باز کردم دیدم به به چه بوی سوختگی😰 بله قرمه سبزی ته گرفته بود😭😭 دیگه شانس آوردم قابل جدا سازی بود و هنوز قابل خوردن بود گذاشتم تو یه قابلمه دیگه زیرش رو کم کردم تا جا بیفته. یه چایی خوردم تا یه خرده حالم جا بیاد و بعدش هم غذا رو کشیدم و نگم چقدر پیازش تند بود اصلا عجیب غریب تندن پیازها اینجا به زور یه خرده همراه غذا خوردم ولی الان بهتره حالم علائم آبریزش اینا قطع شده وگلو درد و سرفه هم خیلی کمتر شده. البته سرفه کلا بیشتر شبها اریتم میکنه در طی روز اکیه معمولا.
امروز اینجا هوا ابری و بارونی بود ولی به اندازه چند روز گذشته سرد نیست دیگه. شنبه یکشنبه یه جوری هوا سرد بود که روی دریاچه نزدیک خونمون یه لایه یخ زده بود. آهان دیشب یکی از دوستامون برای امشب شام دعوتمون کرد که گفتم مریضم و نمیتونیم بیایم. امروز هم مجبور شدم کلاس یوگا رو نرم. یکشنبه شب خونه یه دوست ایتالیایی دعوتیم به صرف پاستای دست ساز و امیدوارم دیگه حالم خوب بشه تا اون موقع. چند وقت پیش همین دوستای ایتالیاییمون رو ما دعوت کردیم به صرف قورمه سبزی و زرشک پلو با مرغ وکشک بادمجون و کیف کرده بودن از غذاها. این ارتباطات با دیگر فرهنگها رو خیلی دوست دارم اینجا😊 البته که انتظار دوستی فعلا نمیتونم ازشون داشته باشم در حد همون ارتباطات سطحی هستن برامون. ولی چند تا دوست خوب ایرانی داریم اینجا که کلی هم امروز اصرار کردن سوپ برام بیارن ولی گفتم امروز خودم خونه ام اگه فردا خوب نشدم میگم شما زحمت بکشین. این دوستی ها برام با ارزش هستن ولی خب ساختنشون انرژی بر هست تا بتونی دوستای مناسب خودت پیدا کنی.