مارال و آلنی

از عشق سخن باید گفت

مارال و آلنی

از عشق سخن باید گفت

مارال و آلنی

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

پاییز که میشه درونگراتر میشم سفر میکنم به اعماق وجودم و غروب‌های پاییزی با خودم خلوت میکنم یه جورایی انگار دارم شروع میکنم جوجه هام رو بشورم ببینم چند چندم با خودم 😂 اصلا هم مهم نیست میگن جوجه ها رو آخر پاییز می‌شمرند من از همون اول پاییز شروع میکنم به حسابرسی 😉 

بله خلاصه اینکه همیشه این حال و هوا رو دوست دارم. 

الان دیدم این تو پیش‌نویس هام بوده که اول پاییز شروع کردم به نوشتن و تا همینجا بیشتر ادامه ندادم فکر کنم میخواستم همون قضیه خود شناسی اینا رو بهتون بگم که به سرانجام نرسیده الان دیدم افسوس خوردم که نصفه ولش کردم الان هم هیچی ازش یادم نمیاد 🙈 ولی اجازه بدین  همین رو پست کنم خودم دوستش داشتم😁

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۷ ، ۲۳:۳۱
مارال آلنی

سلام امیدوارم همگی خوب باشین و حسابی از این روزهای بارونی پاییزی لذت ببرین. 

نمیدونم چه میشود مرا که یهو سرم به قدری شلوغ میشه که فرصت نوشتن اینجا رو پیدا نمیکنم. امسال پاییز هم دوست داره با سرعت تمام حرکت کنه و من الان باورم نمیشه که اواخر آبان ماهه و من هنوز تعداد عصرهای پاییزی که قدم زدم انگشت شمار تعداد قهوه های عصرگاهی که تو کافه مارال ژ😉 خوردیم به تعداد انگشتهای یک دست هم نمی‌رسه . تعداد کتابهایی که خوانده ام هم همینطور. از کارهای پاییزی که انجام میدادم خیلی هاش امسال جا مونده و یادم میاد که قرار بود برای یه سری از دوستان قدیمی اینجا با گفتن از پاییز و حس و حالم ؛حال و هوای بهتری رو بسازم اینم اضافه کنید به کارهای نکرده پاییز امسالم و میتونم این لیست رو حالا حالا ها ادامه بدم. چند روز پیش داشتم فکر میکردم که اتفاقات کوچک زندگی رو فراموش کردم و خیلی وقت بهشون توجهی نکردم و چقدر ناراحت شدم که اینقدر درگیر بودم که اینا رو فراموش کردم و نکنه دیگه شادی اون اتفاقات و حس خوب کارهای روتین کوچک رو دیگه هیچوقت نتونم تجربه کنم. داشتم فکر میکردم نکنه مسیر رو اشتباه رفتیم و الان تو بیراهه باشیم. چی شد که اینطوری شد ؟ 

ولی میدونین چیه این روزها بیشتر از هر چیزی به خودشناسی رسیدم این روزها کلی وقت گذاشتم برای شناخت خودم و شناخت آدمها یا بهتر بگم حسها و افکار آدمهای اطراف خودم. پیشرفت خوبی هم داشتم یه جاهایی هم کلی از دست خودم حرص خوردم ولی سریع یادم افتاده که باید با خودم مهربان باشم قرار نیست همچنان تو تله کمال طلبی منفی گیر کنم. بله این روزهایی که خیلی خیلی تحت فشار بودم فهمیدم که دچار این تله هستم یه سری فایل در این مورد خریدم و با آلنی عصرهای پاییزی گوش دادیم و صحبت کردیم یه جاهایی اینقدر حس کردیم داره ما رو میگه که با تعجب همدیگه رو نگاه کردیم یه جاهایی به همدیگه دلداری دادیم که اشکال نداره هنوز هم دیر نیست یه جاهایی حرص خوردیم. همه اینا تو یه زمانی بود که من تو محیط کارم باید تلاش می‌کردم حق خودم رو بگیرم و نگم از زیرآب زنی هایی که این مدت علیه ام انجام شد و از بدی هایی که از یه سری آدمها دیدم یه جاهایی سکوت کردم گفتم میسپارم به زمان تا خودتون متوجه بشین یه جاهایی وایسادم و جنگیدم و کوتاه نیومدم و دیدم که وقتهایی که وایسادم طرف مقابل چند قدمی برگشت عقب هر چند به این امید بود که بعداً جور دیگه تلافی کنه و همچنان میدونم تلاسهاشون ادامه داره و تو همین اتفاقات با آدمهای جدیدی آشنا شدم کسایی که بهم یادآوری میکردن هنوزهم میشه به آدمها اعتماد کرد هنوز هم هستن کسانی که انسانیت رو خوب بلدن. در نهایت هم با کمک همین آدمها و البته رو شدن شخصیت واقعی یه سری آدمهای دیگه فکر میکنم تا حدی موضوع حل شد هنوز هم نمیتونم بگم کامل چون تو این چند وقت حداقل چند بار تا این مرز  حل شدن رفتم و یهو دوباره همه چیز خراب شد. باور کردنش سخته ولی تو این مدت سر همین موضوع خیلی خیلی کوچک جابجایی من یه عده تهدید شدن که برای خودم باور کردنی نبود البته که دلیلش این بود که تبدیل به جنگ قدرت شده بود براشون. (بزارین حالا ریز این اتفاقات رو بعدا شاید تعریف کردم) 

تو این روزها آلنی همیشه کنارم بود و تو هر موضوعی کلی دلداری داد و راهنمایی میکرد و ساعتها و ساعتها حرف زدیم و حرف زدیم. توی خود شناسی شناخت آدمها انگار یهو یه پله بزرگ رو طی کردیم انگار زمانش بود که این مرحله رو هر دو با هم رد کنیم. 

تو این مدت به جز دو تا آخر هفته تقریبا یادم نمیاد آخر هفته ای تنها تو خونه بوده باشیم و همش تقریبا مهمون داشتیم یه هفته هم بالاخره تونستیم بعد از مدتها یه سفر بریم شیراز که خیلی عالی بود و کلی گشتیم ولی بنده از روز دوم سرما خوردم و کل چهار روز تب داشتم که تا الان بی سابقه بود برام این یه خرده باعث شد بی‌حال همه جا حضور داشته باشم عکس ها هم که عالی شدن چشمام اینقدر بی‌حال که دلم میسوزه برای مارال تو عکس😂 این هفته هم مهمون داریم و هفته بعدی هم باید بریم تبریز بعد از مدتها ولی امیدوارم ادامه آذر ماه برامون کندتر پیش بره. 

درس و دانشگاه هم که هست و بعضی وقتها یه تصمیمات اساسی میگیرم ولی باز بعدش هی برنامه عوض میشه. 

بزارین تا این پست که در طی سه روز هم نوشته شده به سرنوشت پستهای نا تمام ارسال نشده قبلی دچار نشده رو تا همینجا ارسال کنم تا باز بیام بگم براتون. شماها تعریف کنید ببینم چه خبرها بوده تو این مدت اصلا؟ 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۷ ، ۰۸:۰۶
مارال آلنی