مارال و آلنی

از عشق سخن باید گفت

مارال و آلنی

از عشق سخن باید گفت

مارال و آلنی

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

سلام صبح شنبه همگی بخیر. امیدوارم که همگی آخر هفته خوبی رو گذرونده باشین و شاد و پرانرژی یه هفته دیگه رو تو ماه پایانی شلوغ سال شروع کرده باشین. 

برای ما آخر هفته پرباری بود و کلی انرژی گرفتیم. چهارشنبه شب جشن دعوت بودیم از طرف شرکت چند تا از دوستان قدیمی بودن و کلی حرف زدیم با هم مراسم هم خوب بود. بهترین قسمتش هم آخر مراسم بود که کلی از کارهای عقب افتاده رو با مدیرعامل و معاونمون هماهنگ کردم کلی هم مدیرعامل مثه همیشه تحویلم گرفت جلوی همه😊 هر چی با مذیرعاملمون خوبم الان با معاون که میشه مدیر مستقیم چالش داریم اونم به این دلیل که با اینکه خیلی خوش برخورد و اصلا اوایل حس می‌کنی فرشته است ولی متاسفانه صداقت نداره و این اذیت کننده است ولی مدیرعاملمون از این جهت خیلی خوبه اگه چیزی رو مخالفش هم باشه فقط مخالفت می‌کنه ولی دلیل الکی نمیاره. اگه اون کتاب که معرفی کردم رو بخونید این همون اولین میثاق از چهار میثاق هست. 

شب رسیدیم خونه ساعت یازده و نیم بود یه خرده خندوانه دیدیم و دوازده و نیم اینا خوابیدیم. صبح پنج شنبه یه خرده جمع و جور کردم صبحونه خوردیم ناهار رو یه سری کارهاش رو انجام دادم و ساعت دوازده و نیم یه قرار اسکایپ داشتم که عالی بود. با یه نفری بود که تو اون شرکت اصلیه که من راجع به مدلشون کار میکنم بود و چند سالی بود اونجا داشت کار میکرد و من توضیح دادم چیا خوندم و سوالات رو پرسیدم کلی تعریف کرد که خیلی ها تا الان باهام تماس گرفتن برای این موضوعات ولی واقعا ندیده بودم کسی به اندازه شما تسلط داشته باشه و سوالات اساسی بکنه که معلوم کار کرده و تسلط داره رو موضوع😁 یک ساعتی طول کشید و پیشنهاد داد که حتما با توجه به کاری کردم برای کار تحقیقاتی یا فرصتهای شغلی سازمانی اقدام کنم و گفت مطمینم حتما یه جای خوب اکی میشی. خلاصه اینکه کلی بهم انرژی داد. بعدش هم سریع آماده شدیم رفتیم بیرون باید یه چیزی می‌خریدم کلی هم تو ترافیک بودیم. داداشم تهران بود و قرار بود بیاد وسیله هاش رو بزاره بره بیرون ساعت سه اینا اومد و یه چایی خورد و رفت هر کاری کردم ناهار نخپرد گفتم بیرون یه چیزی خوردم. بعدش ناهار خوردیم و درس خوندیم عصر هم پاشدم کیک هویج و گردو پختم شب داداشم اومد اون شام خورده بود ما هم ناهار دیر خورده بودیم میل نداشتیم چایی با کیک خوردیم و خندوانه دیدیم. 

جمعه برای یه دوره شرکت کرده بودیم من و آلنی که صبح زود رفتیم و دوره هم عالی بود کلی بهمون خوش گذشت و کلی هم یاد گرفتیم استادش از اساتید دانشگاه لوزان بود که میاد ایران اینجا دوره میزاره و جالب اینکه از همون سال اول هر سال به عنوان بهترین استاد انتخاب شده و موضوع هم مرتبط با رشته و کارمون بود هم مرتبط با خودشناسی و این ارتباط و خیلی خوب توضیح میداد. بازی هم کردیم تازه و خیلی خوب بود پنج اینا کلاس تموم شد و شب هم قرار بود با داداشم بریم بیرون اومدیم یه خرده استراحت کردیم بعدش رفتیم دنبال داداشم و رفتیم شام و باز ساعت یازده اینا رسیدیم خونه و سریع جمع و جور کردیم و خوابیدیم. 

امروز صبح هم که اومدم شرکت و درگیر کار شدم عصر هم باید برم دانشگاه. ظهر یادم افتاد یادداشتهایی که برای دانشگاه میخواستم رو یادم رفته بیارم سریع رفتم خونه برداشتم و آوردم😁 خیلی حال میده اصلا وسط روز بری خونه با اینکه چند دقیقه بیشتر نبودم ولی انگار کلی انرژی گرفتم. شرکتمون هر روز نیم ساعت بدون مرخصی میتونیم بیرون باشیم و من بر این اساس میتونم هر روز برم پنج دقیقه خونه باشم و برگردم😂 فقط حیف که هر روز حس پیاده روی نیست. 

امروز کادوی روز مرد و عیدی آلنی رو سفارش دادم و خیالم راحت شد😊 حالا هی منتظرم بسته ها برسه. برسه هم فکر کنم نتونم جلوی خودم رو بگیرم نگهش دارم تا روز موعود چون خیلی لازم داره و هی خودش میخواد بره بخره من هی دارم مدیریتش میکنم بیخیال بشه😁 

اگه خدا بخواد و جور بشه یه امر خیر هم در پیش داریم که بی صبرانه منتظرش هستم و اگه اکی بشه بنده یک خ.ش خواهم شد😂 فعلا البته فکر کنم خیلی مونده تا اونجا ها چون هنوز تصمیمشون قطعی نشده ولی از طرف من همه چی اکیه😉

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۷ ، ۰۹:۳۲
مارال آلنی

سلام به همه خوبین؟ بله بله میدونم کامنتها تایید نشده ولی به زودی تایید میشن. 

چه خبرها؟ خوش میگذره بهتون؟ الان تو تپسی نشستم دارم میرم کافی شاپ قرار با دختر دایی و دخترخاله برعکس قبلا ها که اینجور مواقع دعوتشون میکردم خونه الان دیگه اصلا جون ندارم و از همون اول پیشنهاد دادم بیرون همدیگه رو ببینیم 😊 تو مهمونی دادن به شدت تنبل شدم البته شاید دلیلش دو ماه مهمون داری امسال هم باشه الان دوست دارم خونمون همیشه آروم باشه و قرارها رو بیرون بزارم. اون دو ماه مهمون داری همون موضوع پست قبلی بود دیشب باز همون مهمونها بعد این همه مدت که رفتن و یه زنگ هم نزده بودن زنگ زدن که ما اواسط اسفند میایم تهران ولی میریم هتل امیدوارم که واقعا همین بوده باشه البته من که تعارف نزدم اصلا به روی خودم نیاوردم ولی به آلنی گفته بودن که نه مزاحمتون نمیشیم حالا دیگه نمیدونم چه شود. 

بیاین راجع به کتاب جدیدی که میخونم یا بهتر بگم گوش میدم براتون بگم برای من عالی بوده حالا شاید دلیلش اینکه تو موقع خوبی بهم معرفی شد و واقعا بهش نیاز داشتم توصیه میکنم که حتما بخونید . اسم کتاب چهار میثاق هست من فایل صوتی رو هم از فیدیبو خریدم با صدای نیما رییسی و عالیه شبها با هم فایل رو میزاریم کتاب رو هم باز میکنیم و باید بگم سر تا پا گوش میشیم و هر روز هم سعی میکنم چیزهایی که گفته رو تمرین کنم یه جاهایی سخت عمل کردن بهش ولی واقعا تاثیر مثبت داره. اولین کتابیه که دوست دارم اینقدر آروم بخونم که هم زود تموم نشه و هم اینکه کامل تو ذهنم بشینه کلا هم تعداد صفحاتش بالا نیست ولی عین یه گنج شبها با سرعت کم میخونم که تموم نشه البته یه کتاب از همین نویسنده به اسم میثاق پنجم هست که بعد از این اون رو شروع میکنم حتما😊 امروز صبح حالم خوب نبود هم جسمی هم روحی کلا همه چیز قاطی بود در این حد که اصلا نمی‌خواستم بیام سرکار به زور خودم رو ةآوردم شرکت و بعد هی حال خودم رو خوب کردم الان خیلی بهترم. 

اوضاع کاریم خوب هست و بد هست یعنی هم اتفاقات خوب دارم توش و هم اتفاقات بد و کلا به خاطر همین هی طی روز چندین بار حالم تغییر می‌کنه ولی مهمترین اتفاقش یه جلسه اسکایپ با یه نفر هست که تو این حوزه تو اروپا کار می‌کنه شاید یه مسیری هم برام باز شد از همین طریق نمیدونم چی میشه . 

وای الان یهو سرم رو بلند کردم یهو پرت شدم به ده دوازده سال قبل. محل قرارمون نزدیک دانشگاه دوران لیسانس و یاد خاطرات افتادم چقدر تو این خیابون با آلنی قدم زدیم کلا هر روز میومدیم دم عیدهاش حال و هوای خوشی داشت برامون ترم اول تموم شده بود ترم دوم جدی نشده بود و ما هر روز در حال گشت و گذار بودیم البته اسفند هم گرمتر از امسال بود اون موقع ها فکر کنم. 

الان در حال برگشت به خونه هستم آقا بزارین از یه تجربه بگم همکارام هی میگفتن توسی لاین بگیرین خوبه منم امروز گفتم بزار بگیرم امتحان کنم اومدنی خوب بود چون کلا کس دیگه ای مسیرش نخورد و اکی بود ولی برگشت الان یه ساعت دارم دور میزنم البته یه خرده هم ناشی بودن راننده هست ولی یه مسافر دیگه هم زد و اون اطراف ترافیک بود و بعد از نیم ساعت دیدم تازه برگشتیم جایی که سوار شده بودم یعنی اون مسافر همون نزدیکی ها رو زده بود و فقط تو ترافیک بود تا بره برسونتش بعدش هم دو جا اشتباه رفت و الان یک ساعت من هنوز نرسیدم مسیرم هم خیلی دور نبود نهایتا در بدترین حالت باید نیم ساعت می‌رسیدم. یه مدت تپسی از اسنپ ارزونتر بود منم سر همین عادت داشتم تپسی می‌گرفتم امروز بعد گرفتن تپ سی لاین دیدم اسنپ همین مسیر رو فقط هزار تومان بالاتر از تپسی لاین زده یعنی این همه وقتم تلف شد فقط. البته دیگه تجربه شد برام که تپسی لاین نگیرم مگر در مسیرهای نزدیک. 

آهان تا یادم نرفته مادران عزیز و بانوان گرامی روزتون مبارک امیدوارم همگی روز خوبی کنار عزیزانتون داشته باشین روح همه مادران آسمانی هم شاد باشه. برم فعلا برای شروع خوب بود باید یه مدت بگذره باز دستم گرم شده به نوشتن😉

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۷ ، ۱۶:۱۳
مارال آلنی