مارال و آلنی

از عشق سخن باید گفت

مارال و آلنی

از عشق سخن باید گفت

مارال و آلنی

مارمالاد زردآلو

شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۳۴ ب.ظ

سلام و سلام صد تا سلام

عصرتون بخیر دوستان. صدای من رو در حالی که توی خونه نشستم و در اوج خستگی پر از حس زندگی هستم میشندید😃

عطر شیرین زردآلو که برای مارمالاد داره رو گاز میجوشه خونه رو پر کرده😋عرضم به خدمتتون که ما امروز صبح زود راه افتادیم رسیدیم خونه و سریع لباس عوض کردیم و رفتیم سر کار عصر هم یه خورده بیشتر موندم تا بتونم کارم رو به یه جایی برسونم. برگشت تو مسیر رفتم یه مغازه که خیلی وقت بود میخواستم برم یه کتاب فروشی بزرگ با کلی حس خوب. بعد فکر کنید همینجور در دنیای خودم غرق در قسمت کودکان بودم که کلی هم اسباب بازی داشت که دیدم یکی از همکاران نشسته اونجا و با یکی از فروشنده ها حرف میزنه دیگه بعدش حس آرامش نداشتم یه دور کلی زدم و سریع اومدم بیرون البته یه دلیلش هم این بود که کارت کتاب همراهم نبود و گفتم یه روز با اون برم خرید کنم😊 رسیدم سریع زردآلوهایی که تو یخچال مونده بود رو درآوردم شستم آماده کردم و گذاشتم تا بپزه الان هم صدای غل غل دوست داشتنیش داره میاد😃

این چند روز سفر هم خدا رو شکر عالی بود روز اول که رسیدیم یه خورده استراحت کردیم و سریع آماده شدیم و رفتیم برای عروسی اونجا هم با همین هنر کممون به اصرار بقیه یه رقص آذری اجرا کردیم و کلی مهمانان به به و چه چه کردن مامان آلنی و خ.ش ها هم همه وایساده بودن که بعدا فهمیدم همشون در حال و ان یکاد خوانی بودن که عروسشون چشم نخوره😃😃 هر چی هم بهشون میگفتم بابا آخه کی ما رو چشم میزنه بازم هی میگفتن نه همه دارن ازت تعریف میکنن البته دلیل تعریف که مطمئنا حرکات موزون نبوده 😃😃 دیگه شب دیر وقت برگشتیم و تا صبح فردا بیهوش شدیم. فردا صبح یه سر با آلنی رفتیم بیرون و برای مامانش یه سری خرید انجام دادیم ظهر هم همه دور هم یا ته چین خوشمزه مادر شوهر پز خوردیم که من واقعا عاشق این غذام حتما باید دستورش رو بزارم براتون یه بار. بعد از ظهر هم خوابیدیم و همگی با خم تصمیم گرفتیم حنابندون رو بیخیال شیم و به جاش دور هم خوش بگذرونیم دیگه از عصر تو حیاط مشغول بلال و جوجه کباب کردن شدیم و داغ داغ هم خوردیم که اونم باز عالی بود هوا هم خنک بود😋جمعه صبح بعد از صبحونا همگز رفتیم کمک خ.ش 4 که به تازگی اسباب کشی کرده بود و هیچ کاری خم انجام نداده بود تقریبا دیگه تا ظهر هممون کمک کردیم و تقریبا خونه شبیه خونه شد بقیه کارها رو هم سپردیم به خودشون چون حاملا است نمیتونست خودش انجام بده. عصر هم آماده شدیم برای عروسی بعدی و باز هممون کنار هم بودیم و خوش گذشت😊

صبح زود هم بیدار شدیم و راه افتادیم و اینقدر خسته بودم که چشام به زور باز بود هر چی آلنی میگفت من خوابم نمیاد بخواب باز میترسیدم ولی یکی دو بار چند دقیقه خوابم برد دیگه از بس چشام خسته بود کلش رو خودش رانندگی کرد و حسابی خسته شد. 

احتمالا به زودی زوو خواهر زاده جانمان قدم رنجه میفرمایند و تشریف میاورند به این دنیا😃 همش در حال برنامه ریزی هستم که کی بریم و چه جوری بریم. خواهرم که اصرار داره یه جوری برم که روز دهم که مهمونی دارن اونجا باشم ولی مطمین نیستم بتونم طاقت بیارم تا اون موقع😃البته راه حلی که به ذهنم رسیده اینکه هر دو رو برم😊حالا باید ببینیم تاریخ دقیق کی میشه تا بتونم برنامه ریزی کنم😊

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۱۰
مارال آلنی

دانه اسفند  (۳)

سلام مارال جان.من از خواننده های خاموشتون هستم ولی هیچ وقت نشده بود کامنت براتون بذارم.از نوشته هاتون حس و حال خوبی میگیرم.زود به زود بنویسید😊موفق و سلامت باشید
پاسخ:
سلام عزیزم
ممنون که لطف میکنی و میخونی. خوشحالم که اینطوره. چشم عزیزم حتما تلاشم رو میکنم. ممنون شما هم همینطور😊
چقدر خوب که مسافرت بهتون خوش گذشته و استفاده مفید کردین. چه بامزه من هیچ گونه رقصی بلد نیستم دیگه چه برسه رقص های محلی . افرین مارال با استعداد.
وای چقدر خوبه خاله شدن بخصوص اینکه بچه ها خاله هاشون رو یه جور دیگه دوست دارن و حسی که خاله شدن داره اصلا با عمه شدن قابل مقایسه نیست به نظرم (شاید هم چون من خاله نمیشم اینجوری فکر میکنم)
پاسخ:
ممنون غزال. منم که بلد نبودم از نظر خودم شلنگ تخته مینداختم ولی برای اونا کلا رقص آذری خیلی خفن به حساب میاد😃 تو که با بردارزاده هات هم خوبی مطمینم خیلی دوستت دارن غزال جان. خیلی به روابط بستگی داره الان دختر دایی های من عمه هاشون رو خیلیزخیلی دوست دارن ولی خاله شون رو سالی یه بار هم نمیبینن که دلیلش اینکه کلا فامیل مادری من روابطشون در مجموع خوبه مطمینم تو هم از همون عمه هایی هستی که خیلی دوستت دارن😊
وای به دنیا اومدن خواهرزاده خیلی خیلی حس خوبیه، ان شاء الله به سلامتی به دنیا بیاد و مبارک باشه.
ممنونم بابت اطلاعات کاملی که در مورد سفر به تبریز در اختیارم گذاشتید.
پاسخ:
آره خیلی حس خوبیه 😊 ممنون عزیزم . خواهش میکنم کاری نکردم امیدوارم حسابی بهتون خوش گذشته باشه😊

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی