مارال و آلنی

از عشق سخن باید گفت

مارال و آلنی

از عشق سخن باید گفت

مارال و آلنی

شکرگزاری

سه شنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۶، ۱۱:۴۱ ق.ظ

تا حالا شده کسی بهتون زمان هدیه بده؟ تصورش رو بکنید که مثلا تو یه روزهایی که قبلا همش بدو بدو داشتی توش یهو یه زمان اضافه بهت بدن چقدر دلچسبه نه؟ 

عرضم به حضورتون یکی هست که از مهر داره بهم زمان هدیه میده و وقتهایی که حواسم به این هدیه ارزشمندش هست آی میچسبه بهم. 

این موجود دوست داشتنی که اینقدر بهم لطف داره خونه جدیدمون هست😉 نمیدونین با چه دلبریهایی هم این هدیه رو بهم میده که آخه . نمونه اش رو بزارین بگم بهتون. دیروز ساعت ۲ برای یه پروژه جدید جلسه داشتم. برای جلسه اول قرار بود معرف که یکی از مدیران قبلیم بود هم حضور داشته باشه. ساعت ده دقیقه به یک بود که حس کردم خوابم میاد ناهار هم نخورده بودم و وسیله ها رو هم آماده نکرده بودم. یه نگاه به ساعت انداختم رفتم رو تخت دراز کشیدم ساعت رو برای نیم ساعت بعد کوک کردم و یه خواب دلچسب😊 ساعت که زنگ خورد بیدار شدم اول لباسهام رو آماده کردم بعد ضدآفتاب و آرایش. یک و نیم اومدم آشپزخونه هوس نیمرو کرده بودم😀 سریع وسیله های لازم رو برای نیمرو و پنیر آماده کردم رفتم لباسهام رو عوض کردم بارونی رو هم گذاشتم لحظه آخر رفتن بپوشم. بیست دقیقه به دو مدیر زنگ زد بنده هم با آرامش و در حالی که موسیقی ملایمی داشت پخش میشد گوشی رو جواب دادم با دیدن آرامشم یهو حس کردم طرف اونور یهو استرس گرفت گفت زمان جلسه رو می‌دونین گفتم بله دیگه ساعت دو نبود مگه؟ گفت آره الان کجایین شما پس🤣 گفتم تا دو میرسم 😁 گفت مطمینین گفتم بله😂😂 بعدش نیمرو رو پختم نشستم با اشتها خوردم چقدر هم چسبید بهم بعد ساعت ده دقیقه به دو کیفم رو آماده کردم برداشتم بارونی رو پوشیدم و هشت دقیقه به دو راه افتادم😀 ساعت یک دقیقه به دو محل جلسه بودم. فکر کنید آخه مگه میشه با پنج شش دقیقه برسی محل جلسه😂😂 بعد فقط این جلسه که نیست یکشنبه میخواستم برم دانشگاه ساعت یک و نیم کلاس داشتم. بعد چون برای ارایه بعدش داشتم آماده میشدم ساعت دوازده و نیم همچنان در حال مرتب کردن اسلایدها بودم بالاخره ساعت یک ربع به یک کارم تموم شد پاشدم غذا گرم کردم خوردم بعدش یه خرده ریلکسیشن کردم. قرار بود اسنپ بگیرم ساعت یک و ده دقیقه شروع کردم به گرفتن اسنپ ساعت یک و هفده دقیقه ماشین اومد سوار شدم بعد ساعت یک و بیست و پنج دقیقه پیاده شدم و دو سه دقیقه هم تا محل کلاس پیاده بود و یکی دو دقیقه مونده به زمان کلاس رسیدم😋 هفته های دیگه که اسنپ نمی‌گیرم معمولا یک اینا راه میفتیم. 

بزارین بگم که فقط برای من این سورپرایزها رو نداره به آلنی هم به اندازه بنده ارادت داره😂😂 شرکت آلنی اینا هشت تا هشت و نیم شناوری داره بعد ساعت هشت و ربع و حتی هشت و بیست دقیقه از خونه راه میفته که در آخرین دقایق کارت بزنه😋

برای من سورپرایزهای دیگه هم داره مثلا بعد از دو هفته که از سفر برگشتیم که فکر میکردم الان یه گردگیری اساسی و تی نیاز داره خونه در کمال تعجب دیدم نه اوضاعش خوبه و به همون یه تمیزکاری سطحی بسنده کردم😀 خونه قبلی جوری بود که من همیشه در حال شستن حموم بودم و بزرگ هم بود یعنی امروز میشستم فردا باز حس میکردم تمیز نیست مشکل از سقف کاذبش بود الان تو این خونه هی میرم نگاه میکنم میبینم هنوز کاملا تمیزه و نهایتا با یه شوینده سبک و شستن شیرآلات تا مدتها برق میزنه😂

یادتونه که اصلا ما این محله دنبال خونه نبودیم و این خونه رو همون روز اولی که به اجبار اومدیم تو این محله پیدا کردیم و الان چقدر خوشحالیم که محله ای که می‌خواستیم خونه نگرفتیم محله اش خوب بود ولی یه گره ترافیکی داشت که باعث میشد هر روز کلی زمان هدر بره. 

خدایا ممنونم که همیشه صلاحمون رو بهتر از خودمون میدونی . بهم قدرت بده که قبل از اینکه حکمت اتفاقات زندگی رو برام آشکار کنی هم با اطمینان و آرامش مسیر زندگی رو ادامه بدم. 🙏🙏

فردا مهمون هامون میان و تا جمعه هستن و من در حال حاضر در حال مرتب سازی خونه جابجایی خریدهای دیشب و ... هستم پا شم برم که باید برم کار بانکی رو انجام بدم و سریع برگردم😊 اینم بگم برم مدتها بود میدون میوه و تره بار نرفته بودم دیروز دیدن میوه ها و سبزیجات تازه و رنگارنگ هوش از سرم برده بود هر چی میدیدم دلم میخواست بخرم😂 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۹/۲۸
مارال آلنی

دانه اسفند  (۲)

مارال جان همه پست های اخیرتون رو خوندم و کلی کیف کردم سفرتون رو کلی بهم انرژی داد خونه جدید هم عالیه واقعا . مبارکتون باشه

مارال جان من همونم که تو اینستا بهتون دایرکت داده بودم  یادتونه ؟
پاسخ:
ممنون عزیزم لطف داری. سفر که عالیه کلی دلتنگش میشم بعضی روزها😊 بله عزیزم یادمه😍
۲۹ آذر ۹۶ ، ۱۰:۲۱ محبوب حبیب
سلام عزیزم
خونه خوب نصف خوشبختیه :) 
خوشحالم که خونه تون از خیلی جهات خوبه.
ما هم توی این چندماهی که جابه جا شدیم خیلی خوش به حالمون شده.
هم از نظر زمانی . چون خونه مادرشوهر اینها یه جای پرتردد با بافت قدیمی پرترافیک بود و جای فعلی مون با اینکه دورتره ولی سریع تر میرسیم به سرکارمون :) 
و خییلی ساااااکت تره و آرامش مون خیلی بیشتره
تازه ساز تره و خیلی خونه تمیزتره و هی سابیدن نمی خواد.
هر روز چند بار مهمون ناخونده نداریم و بازم کمتر سابیدن میخواد :دی و کلاً بهترتره. 
من هم باید بگم خدا رو شکر. ممنون که یادآوری کردی شکرگذار باشم
پاسخ:
سلام محبوب جان. بله قطعا همینطوره😉 کلا خیلی خوبه که حواسمون به نعمت‌هایی که داریم باشه ولی متاسفانه تا قبلا دغدغه نباشه برامون اون رو جز روتین ها در نظر میگیریم و نمیبینمش ولی خب همین که حواسمون به همین ها هم باشه عالیه. خوشحالم که کلی اوضاعتون بهتر شده و مطمینا بهتر هم خواهد شد. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی