مارال و آلنی

از عشق سخن باید گفت

مارال و آلنی

از عشق سخن باید گفت

مارال و آلنی

آخر هفته شاد

جمعه, ۲۹ دی ۱۳۹۶، ۰۹:۰۴ ب.ظ

پنج شنبه و جمعه ای آرام و طلایی رو‌گذراندیم . دوشنبه هفته پیش بالاخره گزارش پروپوزال رو ارسال کردم و روزهای خوب شروع شدن😊 عصرش با آلنی رفتیم قدم زدیم مدتها بود دنبال شال و روسری بودم دو تا شال خریدم و شاد و خوشحال اومدیم سمت خونه کشک بادمجون با سنگک تازه نوش جان کردیم😋 سه شنبه و چهارشنبه که کار بود و قرار بود چهارشنبه عصر بریم تفریح و گردش آلنی اومد دنبالم و جایی خاصی مد نظرمون نبود ولی یهو آلنی یادش افتاد که چند وقتیه می‌خواستیم بریم سی تیر اومدیم خونه سریع لباس عوض کردیم و کلی هم لباس گرم پوشیدیم که سردمون نشه و فکر میکردیم کلی پیاده روی در انتظارمون خواهد بود فقط شنیده بودیم که خیابون رو سنگفرش کردن و کلی کافه و ... کنار خیابون هست. رسیدیم ماشین رو پارک کردیم و دیدیم چند تا بیشتر نیستن و کل پیاده روی به پنج دقیقه هم نمی‌رسه دیگه هی دو سه بار همون جا رو بالا پایین کردیم😂 ولی باز زود تموم شد یه پارکی کنارش بود با کلی ساختمان قشنگ کنارش گفتیم بریم اینا رو ببینیم بعد ما کلا اهل عکس نیستیم ولی اون شب گفتیم حالا دو تا عکس بگیریم جلوی یه ساختمونی که زده بود پژوهشکده می.راث فر.هنگی وایسادیم که عکس بگیریم آقا دیدیم هی از دور صدای سوت و دویدن میاد برگشتیم دیدیم چند تا سرباز سوت می‌زنند که عکس نگیرین و همچین به سمتمون میومدن که انگار دارن دزد دنبال میکنند بعد اصلا فکر نکنید نزدیک ساختمون بودیم ها نه ما تو پارک بودیم ولی جهت عکسمون به سمت اون ساختمون بود و حالا ساختمون هم تعطیل بود و کلا چیزی نبود و فاصله هم زیاد بود هیچ جایی هم تابلو عکسبرداری ممنوع اینا ندیدیم. دیگه دیدیم همون بهتر عکس نگیریم ما والله چه کاریه😂😂 اومدیم یه دور دیگه با نگاه خریداری گشت زدیم ولی هیچکدومشون جذابیتی نداشت بخوایم امتحان کنیم. تصمیم گرفتیم شام بریم رضا لقمه سوار شدیم و تو همون سی تیر ادامه دادیم و کلی افسوس خوردیم که از پتانسیل ها استفاده نمی‌کنیم خیابونی با این پتانسیل و کلی موزه و ساختمانهای تاریخی کنارش جا داره خیلی بیشتر از اینا بهش پرداخته بشه ولی حیف که همون یه گله جا هم چند تا پلیس گذاشته بودن مبادا کسی دست از پا خطا کنه. رفتیم رضا لقمه و اونم روبروی مدرسه زرتشتی ها بود و کنارش هم انجمن زرتشتیان روبروش هم یه کلیسا بود همه شون ساختمانهاشون قدیمی و زیبا بود واقعا چقدر راحت میشه با همین ها کلی توریست جذب کرد و آیین های مختلف رو بهشون نشون داد. رفتیم شام رو سفارش دادیم و یه ربع بعد آماده بود یه مغازه خیلی کوچک که لقمه های کوچک کباب لقمه بود ولی بسیار چسبید بهمون و کلی حال کردیم هر دو در این حد که حس میکردیم تهران نیستیم و یه سفر جذاب رفتیم😀😀 یعنی اینقدر ساده ما دو تا شاد میشیم 😉 بعدش هم برگشتیم سمت خونه ولی مارال هنوز  دوست نداشت بره خونه رفتیم باز یه خرده دور زدیم و یه کد تخفیف هم از این برندهای لباس مردانه داشتیم گفتیم بریم حالا شاید خرید کردیم که آلنی کلا از هیچی خوشش نیومد و برگشتیم خونه. پنج شنبه صبح بیدار شدم یه صبحونه مخصوص آماده کردم و آلنی رو هم بیدار کردم و با هم خوردیم بعدش من با دوستم قرار داشتم برای گردش و خرید دوستم آلنی هم قرار بود درس بخونه😀 کلی جاهای مختلف رفتیم و یه درصد امکان داشته باشه من خرید نکنم وقتی همه جا آف بود🤣🤣 خریدها که تموم شد رفتیم ناهار خوردیم و یه مسیری رو پیاده اومدیم و بعدش هم خداحافظی کردیم و برگشتم خونه آلنی هم ناهارش رو خورده بود و اینقدر خسته بودم که فقط خواب میخواستم 😆 تازه بیدار شده بودیم که دوستمون زنگ زد بریم استخر دیگه پا شدیم آماده شدیم سریع ولی رفتیم اونجا گفت عضویتتون تموم شده در صورتی که تموم نشده بود فقط چون پیمانکارش عوض شده بود الکی بازی در میاوردن کلی باهاشون بحث کردم ولی فایده نداشت گفت باید ساعت اداری زنگ بزنین با مسیولش صحبت کنین یعنی واقعا فقط وقتی پول میگیرن مشتری مداری بلدن بعدش یادشون می‌ره تعهداتشون دیگه برگشتیم دوستامون پیشنهاد دادن بریم جای دیگه که من گفتم الان سخت استخری پیدا کنیم که خانمها و آقایون همزمان بتونیم بریم ودیگه منتفی شد و خداحافظی کردیم. نزدیک باغ کتاب بودیم و به پیشنهاد من  دو تایی رفتیم اونجا و کلی هم خوش گذشت بهمون و کلی گشتیم و کتاب خریدیم و رفتیم کافی شاپ و حرف زدیم و حرف زدیم یعنی عاشق این جلسات دو نفره مون هستم 😀 راجع به هر چیزی صحبت میکنیم و چقدر هم کیف داره یکی از مهمترین چیزها در ازدواج داشتن حرف مشترک لذت بردن از صحبت با همدیگه و فکر کردن با هم و نقشه کشیدن و از آرزوها گفتن و تلاش با همدیگه است. برگشتیم خونه و چون قبلش با عجله آماده شده بودیم خونه بهم ریخته بود ولی هر دو عجله داشتیم سریع بریم و کتابهامون رو شروع کنیم بدون هیچگونه صحبت و هماهنگی من رفتم تو اتاق مشغول شدم و اومدم دیدم آلنی هم آشپزخونه رو‌جمع و‌جور کرده نیم ساعت بعد همه جا مرتب بود. نشستیم به کتاب خوندن و دیگه من از خستگی غش کردم. امروز هم صبح بیدار شدیم صبحونه خوردیم ناهار به انتخاب آلنی مرغ با سس پرتقالی بود اون رفت پای درس و منم مشغول ناهار وخوندن کتابم شدم موسیقی پخش میشد و من پرده ها رو زدم کنار وتو آفتاب نیمه جون زمستونی مشغول کتاب شدم و از آرامش بی انتها لذت بردم😀 بعد از ظهر هم یه خرده به کارهای خونه رسیدم و کتاب خوندم برای شام هم سالاد آماده کردم برای آلنی برنج و تن ماهی هم گذاشتم از وقتی دارم سعی میکنم کمتر غذا بخورم هی آلنی داره وزنش کمتر میشه منم که تکون نخوردم 😂😂 یعنی کلا من اگه غذا نخورم سریع میگه منم نمی‌خورم امروز دیگه به این نتیجه رسیدم باید غذاها رو متفاوت آماده کنم. 

تو واحدمون یه سری قوانین جریمه وجود داره و هر کسی جریمه بشه باید شیرینی بده  و این مدت همه اش بعد از ظهرها بعد ناهار در حال خوردن شیرینی و شیر موز و هله هوله و حتی سیب زمینی با پنیر بودیم🙈 همین  باعث میشه وزن کم نکنم وگرنه حجم غذای وعده های اصلیم خیلی کم شده. خب پست رو از صبح شروع کردم هی تکه تکه نوشتم الان که به آخرش رسیدن اولین دقایق از آخرین روز اولین ماه آخرین فصل سال ۹۶ هست 😂 از هفته پیش منتظر بودم امشب پست بزارم این تاریخ رو بهتون یاد آوری کنم شاد و سلامت باشید همگی⁦☺️⁩

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۰/۲۹
مارال آلنی

دانه اسفند  (۳)

وای عزیزم خسته نباشی.چقدر خوبه این درک متقابل.ما هم پنجشنبه رفتیم یه کافه که ۲۴ ساعته بازه و کلی درباره آینده و برنامه ریزی هامون صحبت کردیم.همیشه شاد و خوشبخت باشی
پاسخ:
سلام مارال جون. وای چقدر منتظر بودم کامنت بدی فکر کنم رمزت رو عوض کردی مدتهاست دسترسی ندارم به وبت. 
آره واقعا تو روابط درک متقابل موجب محکم‌تر شدنش میشه جوری که واقعا خیلی چیزهایی که موجب اختلاف تو رابطه می‌تونه باشه کلا ارزششون رو از دست میدن. چه خوب کجاست این کافه😍 بیست و چهار ساعت عالیه ولی اماکن چطوری مجوز داده چون معمولا میان به زور میبندن🤔 آدرس رو بده شاید نصفه شبی لازم شد 😀 ممنون عزیزم شما هم همینطور. 
سلام مارال جان تبریک بابت پروپوزال
عزیزم چه کیفی میده نوشته هات اصلا انرژی میگیریم
خریدها مبارک میشه بگی از حراجی ها کجا چی رو چند خریدی خرید لازمم
پاسخ:
سلام عزیزم ممنون ولی هنوز جلسه دفاع باقی مونده😂 لطف داری عزیزم ممنون. ما رفتیم دبنهامز خوب بود قیمتها با توجه به اینکه قیمت ترکیه رو من داشتم اختلافشان تو اکثر جنس ها کم بود در حد ده درصد. خیلی چیز خاصی نگرفتم من عزیزم در حد یکی دو تکه بود ولی کلا الان همه جا حراجه دیگه دبنهامز رو پیشنهاد میکنم بری ببینی. 
وا ای مارال چقققدر از نوشته هات انرژی می گیرم....دعا کن منم زودتر به روزی برسم که بگم گزارش پروپوزال را ارسال کردم....فعلا که اندر خم کوچه اول چنان گیر کردم که نگوووو....
پاسخ:
عزیزم لطف داری به من الهام جان. ایشالا میرسه نگران نباش اصلا. اصلا نگران نباش اوایلش سخته کلا بعدا که دستت بیاد موضوع خیلی بهتر میشه اوضاع من خودم واقعا اوایل برای موضوع پایان نامه مشکل داشتم الان ولی خیلی راحت مقاله هاش رو میخونم کلا زمان نیاز داره ولی مطمینا روتین میشه. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی