چهارشنبه سبز آبی پنج شنبه آبی نفتی جمعه ارغوانی و شنبه سفید 😂
سلام دوستان اولین شنبه بهمن ماه تون بخیر باشه. به به عجب بارونی هم میاد ایشالا که تا چند روز بارون ادامه داشته باشه برف هم بیاد کلی و بریم برف بازی😂 من بالاخره نفهمیدم آخر هفته ها برای اینکه استراحت کنی و شروع هفته رو شارژ باشی یا برای اینکه بری تفریح کنی و شنبه صبح خسته تر از کل هفته باشی😀 قرار بود این آخر هفته رو سبک برگزار کنیم البته قرار بود خ.ش ۲ که شنبه وقتودکتر داشت از پنج شنبه بیان ولی برنامه شون عوض شد و چون مهمون داشتن گفتن نمیان. ما هم چهارشنبه رو طبق قرارمون که تفریح و گردش در جاهای مختلف تهران هست اول رفتیم سمت ونک و همینطوری الکی الکی بنده دو تا شلوار راحتی و یه لباس برای مهمونی گرفتم😉 یه ذرت مکزیکی هم خوردیم که خیلی چسبید. بعدش رفتیم سمت یه جای جدید همون نزدیکیا که نمیدونم چرا تا الان حتی از اون قسمت با ماشین هم رد نشده بودیم یه خرده قدم زدیم و هی مردد بودیم که بریم کافی شاپ یا اینکه شیرینی بگیریم برگردیم کافی شاپ خودمون 🤣🤣 در نهایت هم قرار شد بریم کافی شاپ مارال بانو رفتیم شیرینی گرفتیم و رفتیم سمت خونه ولی رسیدیم خونه سفارشمون از قهوه به چایی تغییر یافت. شب هم دیگه از خستگی ولو شدیم. پنج شنبه صبح بیدار شدیم و به رسم آخر هفته ها صبحونه مخصوص رو تو قهوه خونه مارال میل کردیم😂 بعدش هم دوربین سفارش داده بودیم که رسید و برای ناهار قرمه سبزی بار گذاشته بودم. خ.ش ۳ پیشنهاد داد بریم پیش اونا ما هم جمع کردیم قرمه سبزی رو هم زدیم زیر بغلمون رفتیم و تا شب اونجا بودیم و .کلی هم با نی نی شون که حسابی دلبر شده بازی کردیم و خوش گذشت شب تا برسیم خونه ساعت یک بود خوابیدیم و جمعه روز تمیزکاری اساسی خونه بود آلنی نشست پای درسش منم شروع به جمع و جور و شستشو شدم اول یه دور ماشین ظرفشویی روشن کردم. بعد اتاق خواب رو جمع کردم و تی کشیدم بعدش پذیرایی رو راست رو ریست کردم یه دور لباس ریختم. برای ناهار خورشت هویج داشتیم اونم مقدماتش رو انجام دادم. یه دور ماشین ظرفشویی رو روشن کردم برای رسوب زدایی. ظرفهایی که مونده بود رو هم خودم شستم دیگه تا ساعت سه که ناهار بخوریم همش سرپا بودم ولی کلا بسیار خوشحال بودم یکی دو تا از کابینتها رو هم مرتب کردم شاید هم بشه استارت خونه تکونی حسابش کرد😉 حبوبات خیس کرده بودم که آش رشته بپزم ولی عصر آلنی پیشنهاد داد بریم استخر دیگه سریع آماده شدیم رفتیم و یه خرده بدنسازی رفتم و دو ساعتی هم شنا کردم بعدش هم رفتیم شام و اینقدر گشنمون بود که باورم نمیشد غذا هم بسیار چسبید کلا. بعدش هم که دیگه دیر خوابیدیم و صبح بیدار شدم خسته بودم و دیدم خیلی حالم اکی نیست خبر دادم دیر میام ولی خوابم نبرد که پاشدم صبحونه آماده کردم دو تایی خوردیم و نه و نیم رفتیم سرکار😀
تا اینجا رو نوشتم و الان آخرین دقایق همون شنبه اول پست😀 برف برف برف می باره😍😍 پرده رو زدیم کنار و دارم به رقص دونه های برف نگاه میکنم و تو دلم آرزو میکنم فردا دانشگاهها رو تعطیل کنند😂 همچین سرخوشی هستم من یعنی🤣 یعنی میشه به نظرتون؟ آلنی پیشنهادش اینکه تعطیل نشد هم به استاد خبر بدیم به دلیل حجم برف نمیتونیم بیایم😂😂 آخه واقعا رواست تو همچین روزی بنده ۱۲ ساعت در فضای بسته باشم😣 در چنین روزی باید بریم با یار قدم بزنیم و هوای تمیز نفس بکشیم و یه کافی شاپ پیدا کنیم و یه قهوه داغ بخوریم و کلی حرف بزنیم و برنامه ریزی کنیم.
امشب آش رشته پختم و حسابی چسبید تو هوای سرد یه پیاده روی زیر برف هم رفتیم که از ترس سر خوردن با سرعت لاک پشتی راه میرفتیم نه واقعا این طراح بوت فکر نمیکنه طرف باید با اینا تو برف راه بره چرا باید سر باشه آخه🤔 الان مسأله اصلی اینکه فردا کفش چی بپوشم که هم گرم باشه هم سر نباشه هم پاشنه نداشته باشه هم رنگش به ست لباسم بیاد😂😂
پ.ن عنوان پست رنگهایی بود که برای روزهای گذشته حس میکردم😉